شعر و ادب
بهترين ها را براي شما انتخاب كرده ايم

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

‫در اولین صبح عروســی ، زن و شوهــر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند .
 ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد .
 ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم . شوهر چیزی نگفت ، و در را برویشان گشود .
سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد . پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولد این فرزند ، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد . مردم متعجبانه از او پرسیدند : علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟
 مرد بسادگی جواب داد :
 چـــون این همـــون کسیــــه که ، در را برویم باز میکنـه !!!‬



ارسال توسط اميد علي اسكندرپور
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 697
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 715
بازدید ماه : 3558
بازدید کل : 47091
تعداد مطالب : 325
تعداد نظرات : 176
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



استخاره آنلاین با قرآن کریم